مترسک..

این کلاغ ها   چه بی صدا   

  بی خیال مزرعه شدند !!

 

توی دست یک مترس  ِ‌ پیر ،

صبح زود ،

دانه های خوردنی جوانه زد ..

 

زیر ان کلاه مندرس ،‌

سو ء تغذیه ،‌

دغدغه شد و مترس پیر

در مزارع بشر 

به فکر قار و قور این کلاغ ها ...

 

صبح زود ، درهجوم  تلخ صد کلاغ

دست این مترسک نحیف

تکه تکه شد .

 

روی پیکر ش  پر از جوانه بود

ای دریغ

این جوانه ها برای زندگی نبود ..

 

تا غروب  پیکر رفیق مزرعه

زندگی به جان جوجه ها رساند

...

 

این مترس پیر....

 

 

 

 

 

 

 

مردم خوش بخت ...

همه ی  مردم دوست داشتنی هستند و خوش بخت  ..

حتی ان خانوم که یک بلوز بچه گانه ی شطرنجی را ، در یک حراجی ، زیر چادرش پنهان کرد و رفت ..

حتی ان مرد که سهوا تمام تن یک عابر را با تن خود لمس کرد و رفت ..

حتی ان خانم با ان ارایش غلیظ   و بوی خوش ادوکلن و ان مرد با ان یقه ی نیمه باز و گردن سرخ شده  از گرما و بوی تند عرق!

مردم محترم هستند

حتی ان مرد که سگش را برای هواخوری به پارک می اورد

و حتی ان راننده ی  عصبی که قفل فرمان عصایی را برداشته و هوار میکشد که

** برای پول گوشت هم چانه میزنی ؟ یا فقط به خاطر صد تومن با من بحث میکنی ؟؟**

همه محترم و دوست داشتنی اند..

و خدا دوستشان دارد.

این مردم خسته  و تنها ،‌

این متقلبین و دروغ گوهای بزرگ و این قاتلین و این سارقین و این انسان های خوب خدا،

کودکان توپولی که به هوا پرتاب میشدند و لوپ هایشان گاز گرفته می شد، چه سر نوشت های

تاریکی دارند هرچند پیشانی های بلند داشته باشند..

من از کدام دسته  مخلوقات دوست داشتنی خدا هستم ؟ و تو ؟

 

فریب...

روز نخست و روز اخر دنیا  ،‌

فریب ..

از ادم و حوّا     تا      من ...

 

 

 

 

خرابکاری...

یاد بگیریم که هرگز خرابکاری نکنیم ..

هر خرابکاری مساوی است با هدر رفتن مقادیر زیادی پول ‌ ، وقت ،‌انرژ ی و ..

و از بین رفتن ارامش ..

 

هرکسی که خرابکاری میکند ،‌نادان ،‌دست و پا چلفتی ،‌ یا بی  سواد نیست ..

خرابکار  فقط اشتباه میکند مثل همه ی انسان های روی زمین ..

یاد بگیریم که بعد از خرابکاری اعتماد به نفس خود را حفظ کنیم .

 

(یادداشت های یک خرابکار،‌بعد از خرابکاری ،‌به خاطر فرار از درد ِ وجدان)

حقیقت ...

حقیقت به روشتی خورشید  ،‌ روبرویم  ایستاد ه بود ،

و من نمیخواستم ببینمش..

 شانه هایم را محکم گرفت و مرا به شدت به خودم آورد ،

وقتی که در منجلاب اشتباهات ،یک دست و پا زدن، فرصت داشتم ..

ساعت بیست و پنج دقیقه ...

از مکتشفین سرزمین کاستاریکا؟؟

جدول لعنتی همیشه نصفه میماند ..

انگشتم لای موهای شانه نشده ام گیر میکند ...

کاغذ هایم همه  روی زمین  و کتاب ها و یادداشت های کوتاه و برنامه ریزی های نا تمام ...

از مکتشفین سرزمین کاستاریکا؟ حرف ششم  ف ...

توی یخچال خالی است .. مثل کله ی من ...مثل شکم من ... مثل وجود من ..

پاچه ی شلوارم  را  اطو نکردم   .. اگر برسم .. سرم چه قدر شلوغ شده این روز ها ..

مجله ها روی همه انبار شدند .. نصف بادام زمینی ها روی میز مانده ...

ایینه  فقط خاک را نشان میدهد ..

تکه های کاغذ که به در و دیوار چسباندم و نوشتم و علامت زدم

که یادم نرود .. و یادم رفت ..

درب شیشه ی لاک خوشگلم باز ماند ... بوی تعفن اتاق را پر کرده ...

 از مکتشفین سرزمین کاستاریکا ... حرف اول ک ...

چقدر گردنم درد میکند ..

روی اویز پشت در لباس ها فریاد میزنند ..

 شکلات ها توی یک ظرف کنار مانیتور  ... تلخ ... شیرین ... هر روز بیشتر از دیروز دوستم دارند

و کمتر از فردا ...

چادر نمازم روی سجاده سجده کرده و قصد بلند شدن هم ندارد...

از مکتشفین سرزمین کاستاریکا ...حرف اخر  ب..

چشم هایم درد میکنند  ..عینکم را روی میز میگذارم و جدول را ناتمام ..

خسته ام ...از بین این همه،  مالِ من ، میروم برای خواب..

برق خاموش .. اتاق از دست من نفس راحتی میکشد ... دستمال کاغذی های مجاله شده  برای همه قصه میگویند    ..

 صدای گریه بچه ی  همسایه   ...

از مکتشفین سرزمین کاستاریکا... کریستف کلمب....

 

 

سیب ...

این روزها

فقط من و تو هستیم

چیزی به سقوط نمانده ..

 

دل من ،‌هوس سیب کرده ..

آدم !

از ان سیب معروف

یک تکّه

به حوّا یت ،

نمیبخشی ؟

 

مسیر بی بازگشت ...

این جا ،

 

تنها جایی است که من فقط یک بار از ان عبور میکنم ...

 

بگذار هر کاری از دستم بر میاید برای این ادم ها ،‌انجام بدهم ..

 

بگذار به من سخت بگذرد و به دیگران خوش ..

 

 مگر چه میشود ؟!

 

تنها یک بار میگذرم ...

 

 تنها یکبار به دنیا میایم ..

 

یکبار عاشق میشوم ..

 

 یکبار زندگی میکنم ..

 

یک بار ...

یک بار ....

تنها  یک بار ......

 

 قلب من ،‌روح من ،‌زندگی من ، فدای خدا و انچه خدا دوست دارد ...فقط یک بار!

 

تغییر نام ...

اهای

 

اهالی وحشی و درنده و پول پرست و خائن و کر و لال وکور و   متمدن !!!

با شما هستم ..

اهالی محترم زمین ...

که رژیم غذایی تان تغییر کردو از گیاهان خوش بو و خوش طعم و گوشت ها ی لذیذ حیوانات خوردنی ، به خون و مال و جان هم روی اوردید..

با شما هستم که دلتان برای ویران شدن لانه ی کبوتر وحشی ناشناخته ای که سال ها یکبا ر از شهر برزخیتان میگذرد ،‌میسوزد .. اما  ویران شدن دنیای یک انسان  برایتان یک رویداد همیشگی شده ...

 

با شما هستم ...

 

میترسم  خدا ، به خون خواهی ، کسی را بفرستد و پای من هم گیر باشد ...

ترجیح میدهم که نام نداشته باشم ... انسانیت برازنده ی من نیست ...

 

 

من  برای عوض کردن این اسم لعنتی به ثبت احوال کدام خراب شده بروم ؟؟!!

 

 

 

 

 

سگ...

برای شناسایی صدای پارس سگ هایی که  زمانی  با چوب میزدیمشان،
برای  فهمیدن  مفهوم پارس های سگ های نجس دینی ،
برای درک منظور سگ هایی که  در دنیای ما ،فقط صفت ادم های پست بودند و هستند  ،
برای فهمیدن  خواست های سگ هایی که هرچه قدر خوب باشند ،هر چه قدرباهوش ،هر چه قدر زیبا ،هرچه قدر با وفا ، باز هم حیوان هستند ،
این بشر ، با این  هوش و ذکاوت ، شبانه روز مطالعه و تحقیق و اختراع میکند ... و دستگاههایی میسازد که .....
اما من ، من که  تمام عمر خود به زبان خود این بشر ، به سادگی و روشنی و صراحت ، حرف میزنم و دردها و خواست ها یم را فریاد میزنم ،
برای  فهمیدنم کسی ثانیه ای اندیشه نکرد .. ..
به اختراع و مطالعه نیازی نبود ..اما بشر، آنی ، به فکر دل من نبود ..
هر چه هستم ، و نیستم ، سزاوار هرچه باشم و نباشم    لا اقل  حیوان نیستم ......مگر.چه قدر سخت  هستم !!!!!!!؟؟
کاش سگ ها هم  برای فهمیدن ما لا اقل یک پارس میکردند ....
 
 

زمانه ی ما ..

در این زمانه که نان و قندیل !میخورند بیچاره مردم پست  سرنوشت ،

در این زمانه که فقط نوک مداد بچه های بی تراش میشکند ،

در این زمانه که عروسی سیاه روزگاران، درعزای صاحبان حساب های ارزی است ،

در این زمانه که طفلک های کثیف ،تا شکم در مکانیزه گی زباله فرو رفتند ،

در این زمانه که نان قیمت ابرو، گاهی،

در این زمانه که مادران  خمیده ، از پی چهار پاره استخوان  ،دوان دوان ،

در این زمانه که  بازار بوت های  ساق دار و نگین های روی لب  !! داغ است ،

در این زمانه که بی گناه انسان بی پول ، با چشم های گرسنه  بسته های پنج هزار تومانی را  میلیسد،

در این زمانه  دیگر چه جای شعر ، چه جای احساس ، چه جای عشق ،

در این زمانه  دیگر چه جای من ؟!!!

کلبه...

یک کلبه دور از همه کس

واسه من و تو  واسه ما

یه جای دنج و خلوتی

یه جایی  دور از ادما

یه باغچه از گل های رز

بارون پشت پنجره

اتیش و چای تازه دم

رفتن تا اوج خاطره

من و تو و صدای ما

یه زندگی شاد شاد

بهت بگم دوستم داری ؟

بهم بگی خیلی زیاد ...

مرغ و خورس و مزرعه

یه زندگی سبز و پاک

شیرین ترین روزهای عمر

باشیم به همدیگه پناه

مهمونمون باشن گل ها

قناری و بلبل ها

همسایه هامون سبزه ها

اقاقیا و سنبل ها

صابخونه مون خدای خوب

اون که همیشه یاوره

هلاهله زندگی اش

هرکی که از اون غافله

خدای من تو میدونی

دلم به تو بسته شده

خودت میدونی که دلم

از زندگی خسته شد ه

مدد کن ای خدای خوب

این همه خواب به اب نشه

ارزوهای شیرینم

به تلخی سراب نشه

ارزوهای شیرینم

به تلخی سراب نشه... . 

 

**رضا صادقی **

قلب و دیوار ..

رو تن بی رنگ دیوار

یه نفر یه قلب کشیده

زیر ردّ تیر وحشی

شور و عشق و تب کشیده

 دو ، سه قطره خون چکیده

از دل عاشق رو دیوار

رو دل دیوار سنگی

بی اثر ، انگار نه انگار!

مردم اینجا گرفتار

هیشکی فرصتی نداره

کسی نیست  رو زخم این دل

کَمکی مرهم بزاره

صاحب این دل زخمی

یه روزی گوشه ی دیوار

رگشو بی صدا قطع کرد

دلشو شکسته دلدار

..

یه نفر دیوار و رنگ کرد

مامور شهر داری اینبار

هیشکی دردشو نفهمید

جز یک تَرک ، به روی دیوار ...

.

 

خوشگل عاشق...

.. اهای خوشگل عاشق ...

 

.

.

.

.

.

..

اهای مرد دیوونه

اهای سرمشق عاشق

ببین خوشگل عاشق چه جوری

 برات میخونه

.

اهای صیاد اهو

بازم بیا به این سو

ببین پای منو بستی به زنجیر

عاشونه

.

دلم ازت گرفته

گل غصه ام شکفته

ولی حرفهای نازنینت از

یادم نرفته

.

منم دل به تو دادم

بیا نبر ز  یادم

ازت دل نبریدم

بیا

بر س به دادم

ببین شکسته گیتار

اهای عکس رو دیوار

بیا پیشم بمون

به من نگو

خدا نگهدار

..

.

دلم بسته به احساس تو ای عاشق نازم

تا اون روزی که قلبم بزنه

ترانه سازم

برات ترانه سازم

تا اهنگی بسازم

بازم میخوام با تو تو اون قفس خونه بسازم

..

.

اهای مرد دیوونه

اهای سرمشق عاشق

ببین خوشگل عاشق

چه جوری برات میخونه

 

اهای صیاد اهو .....

....

..

..

ببین پای منو بستی به زنجیر عاشقوونه. . .   .

 

 

 

*الهام*

بگو یا رب !...

بگو    یا رب !

             بگو    یا رب !

چه بد گفتم ؟

چه بد کردم؟

که نزدت خویشتن را

دیو و دد کردم ؟

مرا یارب ! نمی خواهی

گناه است   و  اگر نفرین به این دنیا بد کردم

به حرفم گوش کن   یا رب !

به دردم گوش کن    یا رب !

اگر بیهوده می گویم

مرا خاموش کن   یا رب !

بگو یارب چه بد گفتم؟

 چه بد کردم ؟

که نزدت خویشتن را دیو و دد کردم ؟

بجز عشقی که دردش را به من دادی،  

به من    یارب !

چه بخشیدی که رد کردم ؟

فقط در عاشقی  یا رب !

مدد گفتم

 شدم عاشق

تمنای مدد کردم ...

به حرفم گوش کن   یا رب!

به دردم گوش کن   یا رب!

اگر بیهوده میگویم

مرا خاموش کن    یا رب!

شب مستی

اگر یک توبه بشکستم

سحر تکرار توبه

صد به صد کردم !!

به سیلابم کشاندی زیرو بم دیدم

تحمل بر عذاب جزر و مد کردم ...

برایم اتش دوزخ فرستادی

برایت لاله ها  ر ا در سبد کردم !

به حرفم گوش کن   یا رب !

به درد م گوش کن   یا رب!

اگر بیهوده میگویم

مرا خاموش کن    یا رب !

گرفتی جامه ی فخر ِ مرا از من

 صبورانه

 کله را از نمد کردم ..

نشانم ده

اگر یک مور ازردم

اگز  یک دانه گندم را لگد کردم ؟

مرا یارب نمیخواهی

گناه است و اگر نفرین به این دنیای بد کردم ...

به حرفم گوش کن   یا رب !

به دردم گوش کن    یا رب!

اگر بیهوده میگویم

مرا خاموش کن   یا رب !

مرا خاموش کن   یا رب !

مرا خاموش کن   یا رب !

مرا خاموش کن   یا رب !

.

سلطان حنجره *هایده *

جوونی ...

دلم ای دل غافل نزار تنها بمونی

دیگه چشماتو وا کن

ببین رفته جوونی

میخوام بیست ساله باشم

میخوام سی ساله باشم

میخوام وقتی بهاره

گل امساله باشم

چه زودمیرسه سرمای زمستون

میاد برف رو گل ها رو می پوشه

دیگه هیچی حنام رنگی نداره

همین موی سفیدم یه نشونه

چه قدر خاطره از عشق

تو این موی سفیده

بازم دل میشه عاشق

همین هم یه امیده

میخواستم که منم اهل دیاری

که باغ هاش گل و بلبل داره باشم

دوباره مث روزهای جوونی

یه خوشبخت و یه اتیش پاره باشم

چه قدر خاطره از عشق

تو این موی سفیده

بازم دل میشه عاشق

همین هم یه امیده

...

«ویگن»

من وتو ...

ما به هم نمی رسیم

مثل خورشیدیم و ماه

تن تو خاک بهشت

تن من پر از گناه...

 

 

 

"گوگوش"

ارزو رفته به باد..

 

توی هر خونه یه ادم

توی سینه اش یه دل تنگ

تو دلش هزار تا حسرت

رنگ دنیاش ،رنگ ماتم ..

...

شرح این ادم تنها

نه تو شعر و نه تو قصه است

کنار دست من و تو

یه نمونه اش همیشه هست ..

..

ادم ها خسته ی دردن

دنیا اونی نیست که میخوان

تو تن هاشون غول نفرت

رویا  هم نیست تو خواب هاشون

..

واسه ارزوش دوید و

سر هر دوراهی جون داد

ازغم نون و تب پول

یه مشت استخون به گور داد

 ...

من میگم تو هم میخونی

دنیا کور و   بی خیال اما

هرچی بیشتر میگیم " ای داد "

واسش عادی تریم انگار

...

توی هر خونه یه ادم

یکی مثل تو  ،یکی   من

تو دلامون رنج و حسرت

همه غصه است همه ماتم

...

واسه درد سینه ی ما

درمونی به جز خدا نیست

حرف های نگفته مون رو

شنونده جز خدا نیست...

.

 

 

 

بگو منو کم داری ...

یه نیمکت تنها

 

                      یه شعله ی خاموش

 

یه لحظه یک رویا

 

                        منو تو در اغوش ...

 

یه یادگار از عشق

 

                        رو  تن درخت پیر

 

یه قصه ی کوتاه

 

                        ای وای از این تقدیر...

 

بگو منو کم داری  بگو

بگو کمی غم داری بگو

 

بگو تو هم بی قراری

 

                     یه لحظه اروم نداری

 

مثل یه ابر بهاری

 

                     بگو که هر شب می باری

 

بکو دلت برام تنگ شده

 

                       همون دلی که میگن سنگ شده

 

بگو دیگه طاقت نداری ،

 

                      اشک توی چشمام بیاری

 

بگو منو کم داری بگو

بگو کمی غم داری بگو

...

بگو که نامه هامو خوندی

 

                        بگو برام دل سوزوندی

 

هق هق گریه امو شنیدی

 

                       بگو که اشکامو دیدی

 

بگو دلت برام تنگ شده

 

                      همون دلی که میگن سنگ شده

 

بگو دیگه طاقت نداری

 

                     اشک توی چشمام بیاری..

 

بگو منو کم داری بگو

بگو کمی غم داری بگو

.. .

ترانه ..ترانه ...

نمیگم باز یه فریبه خواب تو

نمیگم دروغ میگه نگاه تو

نمیترسم دلک عاشق من

گم بشه تو چشمون سیاه تو ....