همیشه جلوی آینه تمام قد میایستم و با صدای بلند میگویم: ماشاءاللّه به خودم!!
هر وقت ماه رمضان میشد اشتهای هیچ چیز را نداشت جز روزهخواری!!
رئیس ادارهی کاریابی از اینکه بیکاری در منطقهاش رشد جانانهای داشته افتخار میکرد و رشد را لازمهی توسعه میدانست!!
دلش را خوش کرده بود به اینکه هر چه زودتر ماه رمضان فرا رسد تا او امکان یابد که روزهاش را تمام و کمال بخورد!!
وبلاگری با خطّی خوانا برایم نوشته بود که:
دوست عزیز، خیلی خوب مینویسی ولی اگر امکان داشته باشد از این هم کوتاهتر بنویس!!
به نوشتههای من زیاد توجّه نکنید، شما هر طور دوست دارید بخوانید!!
گورکن فردای روزی که حکم ریاست گورستان را گرفته بود درگذشت!!
تابستان است
و زمین هم
مثل من بالا میآورد
عشقهای دروغین را
تو پر از دروغهای شاعرانه
من مبهوت رقص زبانت
بیتفاوت میگذرم
از دلهایی که کشتهایشان بوی تعفّن میدهد
جادّه به ناکجا
بییار
بیتفاوت
میرود
اگر قرار بود لاست به سؤالاتی که ایجاد کرده پاسخ ندهد و اینهمه تناقض را بیجواب بگذارد، حتّی مسعود دهنمکی هم میتوانست همچین فیلمنامهای را بنویسد!!
بعضیوقتها سرعت اینترنت آنقدر پائین است که حتّی دسترسی به صفحهی « دسترسی به این صفحه مقدور نمیباشد » هم مقدور نیست!!
سنگ قبرم به چاپ دهم رسیده است!!
روزی که تو اومدی روی زمین
یه فرشته کم شد از آسمونا
مثل گُل شکفتی بین آدما
گُل سر سبد بودی بین اونا
همیشه هر جا که بودی تک بودی
دل تو مثل اونا خاکی نبود
خیلیها حسودیشون میشد بهت
آخه هیچ دلی به اون پاکی نبود
دوباره روز تولّدت رسید
روزی که غصّه سراغم نمیاد
روزی که دستای تنهایی من
بیشتر از همیشه دستاتو میخواد
تا که این دنیا به آخر برسه
تویی که میمونی آشنای من
بین این آدمکای شبزده
یکی یک دونه شدی برای من
تو وجودت واسه من یه معجزهست
مثل تو هیچ کجا پیدا نمیشه
روز میلاد قشنگت میمونه
توی تقویم دلم تا همیشه
تولّدت مبارک عزیزم
دوستت دارم
معلّم عزیزم
تو به من آموختی
که صداقت بزرگترین سرمایه است
که قدرت، در بخشش است نه در زور
که ایمان، در دل است نه بر زبان
که بزرگی به عقل است نه مال...
معلّم عزیزم...
هیچگاه تو را نخواهم بخشید
چون با این چیزهایی که به من آموختی، باعث شدی به هیچ کجا نرسم!!
خوشحالیم که لااقل وزارت ارشاد در حوزهی خودش اقدام به ممنوع کردن فستفود کرد. همین امروز از قول مدیر کلّ دفتر تبلیغات و اطّلاعرسانی وزارت ارشاد اطّلاع پیدا کردیم که به منظور صیانت از زبان و ادب فارسی و ممنوعیت به کارگیری اسامی و عناوین بیگانه در تابلوها، از امروز به بعد استفاده از واژهی « فستفود » توسّط واحدهای صنفی و به خصوص اغذیهفروشیها ممنوع است و با کسانی که تمکین نکنند برخورد شدیداللحن به عمل خواهد آمد. چرا که به عمل کار برآید، به سخنرانی نیست.
واژههای جایگزین: واژگان پیشنهادی برای فستفود را به ترتیب اولویت استفاده اعلام میداریم.
۱- هستفوت: این هر دو کلمه کاملا فارسی سره بوده و از نظر وزن و آهنگ نیز با فستفود قرابت بیشتری دارد. هستفوت، یعنی تا فوت کنی، غذا روی میزت هست. سرعت تهیّهی هستفوت میتواند با تعداد فوتها درجهبندی شود. یک فوت، دو فوت، سه فوت، ... و الی آخر.
۲- سریعالسیر: چون سرعت تهیّهی غذاهای فستفودی بیشتر و تندتر از امثال دیزی و کلّهپاچه و سایر غذاهای سنّتی است؛ اطلاق عبارت سریعالسیر به اینگونه غذایا (!) میتواند رسانندهی معنا و منظور باشد. وزارت راه، قطارهای شرکت رجاء را همینطوری تقسیمبندی کرده است.
۳- بخر و بخور: در حوزهی البسه، به پارهای لباسها که اتو نمیخواهند، اصطلاحا « بشور و بپوش » میگویند. عین همین عبارت را میتوان در مورد غذاهای فستفودی به کار برد. بسیاری از فستفودیها را همانجا سرپایی میخورند، یک نوشابه گازدار هم روش. ماشالّا به چشم و ابروش!
۴- راحتالحلقوم: اگر چه این اصطلاح از بیخ عربی است، امّا باز بهتر از یک اصطلاح بیگانه است. با فرهنگ و زبان محاورهای ما هم بیگانه نیست. به خیلی چیزها میگوییم راحتالحلقوم. مثل پول بیتالمال که بعضی مفسدان اقتصادی، به راحتی هلو از گلو میدهند پایین. بدون آنکه صدای قورتدادنشان را بشنوید.
۵- سریعانه: وقتی که به کامپیوتر، رایانه گفته میشود و به سوبسید یارانه و به ترمینال، پایانه و ... همهجا هم بحمداللّه این اسامی و عبارت جا افتاده و امروز اگر کسی بگوید کامپیوتر، همه به او میخندند؛ پیشنهاد میشود که به عوض فستفود نیز « سریعانه » گفته شود ببینیم چی میشود.
۶- غذاقورتکی: چون غذاهای فستفودی را سریع قورت میدهند و هم تهیّهی آن راحتتر و موادّ آن آمادهتر است و هیچ خاصیتی ندارد، جز چاق کردن آدمها؛ فلذا اصطلاح غذاقورتکی نیز پیشنهاد آخر ماست. عین کشلقمه خدابیامرز که به جای پیتزا توسّط فرهنگستان زبان فارسی اختراع شد و چقدر هم رایج شد.
اگر کسی در صحبتهای خود کلمات مادّی و معنوی را کنار هم ردیف کرد، مطمئن باشید منظور او فقط و فقط « مادّی » بوده است!!
یکی از دوستانم برای ماشینش یک زنجیر چرخ ایتالیایی خریده به قیمت چهارصد هزار تومن. به نظر من این زنجیر را باید از گردن آویزان کرد!!
اعتراف میکنم برایم لذّت خوردن یک غذای خوشمزه بیشتر از خواندن یک کتاب خوب است!!
دوستان، اگر در طول این چند سال خوبی یا بدی از من دیدید ...
خُب راجع بهش فکر کنید! لابد حکمتی داشته!!
من بندهی پُررو و خدا هم رحمان
گفتم به خدا روزی ما را برسان
فرمود به بنده تا ز جا جُم نخوری
فکر کمک از کلّهی پوکت بپران