شرمنده ام

شرمنده ام

که توی مملکتی زندگی میکنم که مردهایش غیرت دارند

اما اگر کنار دستشان اقایی به بدن خانومی دست بزند و خانوم هوار هم بکشد ، لب از لب باز نمیکنند!!

شرمنده ام

که خانوم ها مقدمند

اما اگر تاکسی جلوی پای چند خانوم و اقا ترمز کند، اقایان از روی نعش خانومها رد میشوند!!

شرمنده ام

که مردها و زن ها دارای حقوق مساوی هستند

اما  توی اتوبوس بی ار تی تعداد صندلی برای خانوم ها اندازه ی انگشتان دست هم نیست!!

شرمنده ام

که ادعای مسلمانی دارم

اما درمورد حجاب،دیگران را مجبور به پوشاندن مچ دست و مچ پا به پایین  و در اینده ای نزدیک گردی صورت میکنم ،در حالی که اسلام چنین نکرد!!

شرمنده ام

که ...

 

 

تمام نشد!

27/3/89

 

لم داده بودیم زیر افتاب و دلمان قنج میرفت برای هم 

قصد برنزه شدن نداشتیم  

 فقط تنمان داغ و دلمان کوره ی اتش و مغزمان باد کرده بود 

اب قند نارنجی ریختیم روی سوختگی های روحمان و  

فالوده بین ثانیه هامان و کباب ابدار توی سر در این روز گرم چسبانیدم

حال قشنگی است عشق!  

 

 دوستت دارم هرچند از سر ان ایستگاه مترو تا سر ان چهار راه شلوغ یکریز با من بحث کنی و غر بزنی و بخواهی با من حتی توی اتاق دکتر هم بیایی!! 

:)*

بدون شرح

سنگ قبرم به چاپ دهم رسیده است!!

یک لحظه بعد

 

یک لحظه بعد از انکه بالش را روی صورتش فشردم، حرف هایش را باورکردم و عشقش را به من .

 اما روی  دستم زخم ماند و زیر ناخن های او خون و توی دلم ندامت.

 

 

22/3/89

 در ازمون شهر برای گواهینامه قبول شدم 

انقدر ذوق زده شده بودم که میخواستم فریاد بزنم و بالا و پایین بپرم. 

 

اولین نفری بودم که پشت فرمان برای ازمون نشستم. 

دور یک فرمان زدم و حواسم بود که سر هر دست انداز بزنم دنده یک 

خداییش خیلی باحال زانندگی کردم:) 

برای پارک کردن کنار خیابان راهنما یادم نرفت  

برعکس روزهای اموزش که همه اش یادم میرفت 

دنده عقب صاف و بدون کوچکترین حرکت فرمان رفتم   

پارک دوبل هم خوب بود هرچند فاصله ام با دیوار یکمی زیاد شد  

اما اقای ممتحن گفت به خاطر رانندگی خوبت و دوبل درست،  از این فاصله چشم پوشی میکنم. 

و من  

به همین راحتی 

قبول شدم 

 

خیلی بد است که نتوانستم با ان همه ذوق حتی یک جیغ کوچولو بکشم. 

  

 

به زودی کار جدیدی را شروع میکنم . 

تا اخر سال میخواهم یک عالمه کار جدید یاد بگیرم. 

   

 

راز بزرگ من

 

حالا که به قول خانوم اسکندری مربی اموزشگاه ، رارندگی را یاد گرفتم و تا ماه اینده  گواهینامه دار میشوم میخواهم اعتراف کنم که چرا تا حالا دوست نداشتم راننده باشم. 

 

عصر یک روز گرم تابستان بود. سه چهار سال قبل.

رفتم چشم پزشکی. شیشه ی عینکم را دکتری که نامش هم یادم نیست عوض کرد و کلی از زندگی نا امیدم کرد. 

انقدر از ضعیف بودن چشمها شرمسارم کرد که بغض گلویم را رها نمیکرد 

موقع بیرون امدن از مطب پرسیدم پس با این اوضاع به من گواهینامه نمیدن؟ 

پوزخندی زد و گفت :نه. گواهینامه میخوای چه کار؟ 

 

مثل همیشه بغضم را خوردم . و با یک عالمه غصه توی دلم امدم خانه . با بابا. 

بعد از انروز داشتن گواهینامه یک حسرت شده بود توی دلم . انقدر که دلیل نداشتنش برایم راز زندگی بود. 

دیگر حتی راجع به داشتن گواهینامه با  هیچ دکتر ی صحبت هم نکردم . 

تا اینکه امسال مصمم شدم که امتحان بدهم .  

وقتی موضوع را با یکی از کارمندان اموزشگاه در میان گذاشتم خندید و گفت  درنهایت شما مجبور به رانندگی با عینک هستی . همین! 

نمیدانم به خاطر این چند سال اندوه و حسرتی مسخره، چه باید بگویم . به خودم ، به ان دکتر 

به دنیا.  

 

خوشحالم که همه چیز به خوبی تمام شد.  

 

 

دانشگاه عزیزم

 

کیف هایمان را قبل از امتحان تحویل کیفداری! دانشگاه میدهیم . مثل ادم

کیف هایمان را بعد از امتحان از کیفداری دانشگاه تحویل میگیرم مثل حیوان!

چهارشنبه ای یکنفر حیوان که لابلای ما حیوان ها گیر کرده بود برای اوردن کیفش، فریاد زد که رسیدن به ضریح امام رضا و برگشتن از انجا راحت تر از اینجاست

هر هر زدیم زیر خنده و راه را برایش باز کردیم و دوباره حیوان بازی در اوردیم و هول و مشت و لگد...

پیام نور الهی اش و لاش این نظارت و حفاظت و نظافت و فضاحتت شوم . الهی.

 

غذا خوردن

جدیدا حرف زدن و دیدن غذاها برایم لذتبخش تر از خوردنشان شده .

امروز یک همبرگر با قارچ و پنیر خوردم

اما با همین اولین گاز و لقمه دیگر احساسی نداشتم

انگار نه انگار یک هفته با تصور این لحظه سر کردم.

هیچ چیز لذیذ و خوش طعم و ویژه نبود.

خدایا من دلش همون زهرا رو میخواد که اگه نیمرو با کره درست میکرد و میخورد با ذره ذره وجودش

از طعم اون لذت میبرد

خدا یا به من و دلش رحم کن :(

روز تولّد تو

روزی که تو اومدی روی زمین

یه فرشته کم شد از آسمونا

مثل گُل شکفتی بین آدما

گُل سر سبد بودی بین اونا


همیشه هر جا که بودی تک بودی

دل تو مثل اونا خاکی نبود

خیلی‌ها حسودی‌شون می‌شد بهت

آخه هیچ دلی به اون پاکی نبود


دوباره روز تولّدت رسید

روزی که غصّه سراغم نمیاد

روزی که دستای تنهایی من

بیشتر از همیشه دستاتو می‌خواد


تا که این دنیا به آخر برسه

تویی که می‌مونی آشنای من

بین این آدمکای شب‌زده

یکی یک دونه شدی برای من


تو وجودت واسه من یه معجزه‌ست

مثل تو هیچ کجا پیدا نمی‌شه

روز میلاد قشنگت می‌مونه

توی تقویم دلم تا همیشه



تولّدت مبارک عزیزم

دوستت دارم

14/3/1389

رفته بودم دکتر به خاطر سرماخوردگی

دکتر ازمن سنم را پرسید

با اینکه هنوز چند ماهی مانده بود گفتم ۱۶

توی دلم یک عالمه ذوق معلق میزد

انگار بزرگ شده بودم . یک عالمه ...

سال ها گذشت وحالا  من حتی نمیدانم کی ۲۰ و ۲۵ را رد کردم.

 

امروز تولد من است.

وقف

حیف شد . 

دوست داشتی امروز دیدنی ها باشیم 

با همه . 

 مطمئن باش دیگر اتفاق نمیافتد که بخواهی و نشود . 

وقتی دست هامان توی دست هم قرار گرفت دیگر وقف خواهم شد 

وقف تو 

برای هرچه که دوست داری 

برای یک عمر 

...

 

داستان خلفت

و خداوند مرد را افرید

و سپس

زن را افرید

که افتضاحی را که بار اول بالا اورده بود جبران کند! 

 

 

 

 

 

 

فقط یک شوخی بود 

وگرنه معصومیت و نجابت و صبرت و با بهشت هم عو ض نمیکنم  

تنها مرد دنیای من ... علی عزیزم

تبریک

روز یک عمر استقامت و مهربانی بی پایان

روز صبر

روز عشق

روز همه ی خوبی های عالم

روز مادر

روز زن مبارک

برای فردا

دل توی دلم نیست برای پیش تو بودن  

برای فردا 

 

برای اینکه دوباره بیایم و دیر کنم مثل همیشه و با تو بخندم و بحث کنم و اخر هم بغض کنم موقع دست تکان دادن از پشت شیشه و ... 

دلم برای نگاه هایت تنگ شده . نگاه های یواشکی ات به ناخن هایم ... 

دلم تنگ شده برای دیدن تو که عصر همان عشق را میشود توی نگاهت دید که ظهر ! 

 

دلم تنگ شده یک عالمه. 

 

 

دوستت دارم علی عزیزم:*

بی خوابی

دلم نمیخواهدبخوابم

وقتی که نیستی برای لالایی و نوازش

با یک بوسه و یک بغل عشق و یک دنیا ارامش

دلم نمیخواهد که بخوابم...

بی خوابی ام را ابدی نخواه.

عادت و علاقه

بین جمعیت ایستادم برای دیدن تو

 هیچ کس دیگری را نمیبینم

تنها تو هستی که میان همهمه و هیاهوی این مردم

چشمهایم به دیدنش عادت دارند

و علاقه ...

  

 

دوستت دارم عزیزم 

دیروز و امروز

چقدر چایی ریختن برای تو شیرین است !  

 

چقدر کارها که تا دیروز ِ بی تو، برایم عذاب اور بود و  

امروزِ با تو لذت بخش است 

مثل همین زندگی ...

پرستوها

وقتی انقدر به هم ریخته و اشفته ام و تو صبور و ارام 

گریه ام میگیرد  

چقدر دیدن پرستو ها با تو دلنشین است ... چقدر...

۳/۳/۸۹

عزیزم تولدت مبارک 

روز تولد تو میلاد عشق پاکه  

برای شکر این روز پیشونی ام به خاکه ... 

 

 

 

 

 

 

 

دوستت دارم زیاد علی عزیزم:*