مماخ

انگشت کرد توی دماغ کوچکش و اهسته مالید گوشه ی فرش

مادر دید

کتک مفصلی خورد و بعد از ان

انگشت میکرد توی دماغ کوچکش و اهسته و با دقت  میمالید به لباس های مادر توی کمد!

نظرات 1 + ارسال نظر
محمّدعلی خداپرست یکشنبه 31 مرداد 1389 ساعت 11:29

من واقعا نمی‌دونم بعضی از این موضوعا چه‌جوری به ذهن زهرا جونم:* می‌رسه؟! که انقد خوشگل داستان‌شون می‌کنه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد