بد ذائقه

فکر کردم که عاشقم شده. شیرینی حضورش را هر جا که بودم حس میکردم. توی دلم مزه مزه اش کردم بارها و بارها تا ببینم که میخواهمش یا نه .

اخر یک شب توی رختخوابم نشستم و زل زدم به تاریکی روبروم و گفتم که این طعمی نیست که  میخواهم.

فردا وقتی غیر مستقیم حالیش کردم که عاشق من نباشد، تلخ ِ مغرور شده بود و وانمود کرد که هرگز به فکرم نبوده و انقدر بد مزه شد که فکرش را تف کردم توی باغچه ی کنار خیابان.

حالا، روزی چند بار به ذائقه ام لعنت میفرستم و بی مزه گی را قی میکنم.

کاش شور عشق را میچشیدم. با انکه تلخی غرورش را تف کردم...

چه اهمیت دارد؟

چه اهمیت دارد که تو چه جور مردی هستی؟! خودخواه یا عاشق.

مهم این عشق بازی کوتاه نگاهمان است که از هم سیر نمیشوند.

چه اهمیت داری که تو به دنیال چه جوری عشقی هستی؟ پر حرارت یا بی احساس و سنگی. مهم حس و حالی است که توی قلب هامان ما را خواستنی کرده . برای هم.

چه اهمیت دارد که تو بعدها چگونه میخواهی ام؟ همان طور که هستم یا طوری که تو بخواهی.

مهم این درد عمیق عشق است که دست هامان را به لرزه واداشته و گونه هامان را سرخ تب الوده.

چه اهمیت دارد که من چه جور زنی هستم؟ هوس باز یا عاشق.

مهم این لحظه است که با تو هستم و برای تو. فارغ از دنیا و بی خیال از اینده.

چه اهمیت دارد که توی سینه ام ، توی پستوی ذهنم چه خواسته ام؟ عشق یا ثروت.

مهم این است که زمانه خواست اینک در یک نفسی اغوش توباشم.

هیچ چیز، هیچ اهمیتی ندارد . عشق خواستنی است و کور.

این لحظه را خواستیم و دیگر اهمیتی ندارد که

 

    روزی

             سرد

                   باشیم

                           ...

سرگرمی

قانع نیستیم به انچه داریم

و انچه میخواهیم نداریم.

 و نمیرسیم به انچه حسرتش را داریم.

 

زندگی ما سرگرمی خوبی شده است برای خدا.

دوستی

دوستی که فکر میکردم صمیمی است، بزرگترین و بیشترین دروغ هارا به من میگفت که ذره ای در من نسبت به او اثر منفی یا مثبت نداشت!

این روزها مدام با خودم تکرار میکنم که دوستی کار احمقانه ای است.

هیچی نبود کم همه چیزی داشتم

تو زندگیم هیچ چی نبود کم، همه چیزی داشتم

جز یک نگاه مهربون، جز یکی واسه ی خودم

 

دلم نبود اسیر و من یک مرغ عشق توی قفس

همه وجودم طلبید عشق تو  رو تو هرنفس

 

سخت بود واسم عاشقی و از این پیله  رهایی

حالابا دیدنت دنیا بهشته و منم جهنمی اگه نیایی

 

تو زندگی ام هیچی نبود کم،جز نازنین وجودت

هرچی که دارم به فدات، قربونی حضورت

 

تورو میخوام،عشق ِ نجیبم، ای معصوم و پاک 

تشنه ی بودن و نگاتم،بی تاب اون عشق ناب

 

تا همیشه مال تو ام، قربونی اون نگات

فقط یکبار صدام بزن، جونم فدای صدات

  

 

میدونم که کلی غلط قوروت نوشتم

اما ببخش و قبولش کن

دوستت دارم عزیزم :*

 

هوای با تو بودن

اینجا

بی تو

هوا نیست که زنده بمانم

هوای با تو بودن

لازم است

برای زندگی

برای من ...

یک رقمی ساله

 

دلم میخواهد بروم توی خیابان و بی خیال از همه لی لی بازی کنم و بزنه بزنه...

هنوز میتوانم هفت سنگ، جور کنم  و بچه ها را جمع کنم که کش بازی کنیم اتّا متّا عربی صدتا!!!!

دلم میخواهد بروم توی خرابه و مورچه گازی بگیرم و بگذارم گازم بگیرد و کیفور شوم از درد خوشمزه اش.

و وقتی همه خوابند  کنار باغجه بنشینم و کرم خاکی شکار کنم.

دلم میخواهد از بابای پیر لواشک کرم زده بخرم و بخورم و چیزیم هم نشود.

اخ که چقدر دلم میخواهد یک رقمی  ساله باشم...

اخبار سال 200100

 

 بررسی روبات های جستجوگر روی موجودات عجیب الخلقه ای که صبح امروز در دریاچه ی ارام، کشف شد پایان یافت.

این موجودات که دارای دو پا و دو دست و یک سر هستند شباهت عجیبی به روبات های اولیه دارند.

علت مرگ این موجودات گرمای شدید در سال ۲۰۱۰ اعلام شده  است! 

 

 

پایان امتحانات

بالاخره امتحانم تمون! شد

با اینکه با دیدن جلد کتاب، فقط جلد کتاب چرت میزدم و یک چشمی کتابو میخوندم

 یا بعضی روزها هم تو خواب مطالعه میکردم!!

و خلاصه اینکه همه اش حسرت خواب داشتم

 امروز حتی سی ثانیه هم نخوابیدم!!! 

 

دیدی عوض نشدی؟ 

دیدی ؟

دیدی ؟

دیدی ؟

دیدی ؟

دیدییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی؟

:(

لاست

اگر قرار بود لاست به سؤالاتی که ایجاد کرده پاسخ ندهد و اینهمه تناقض را بی‌جواب بگذارد، حتّی مسعود ده‌نمکی هم می‌توانست همچین فیلمنامه‌ای را بنویسد!!

سرعت مطمئنّه!

بعضی‌وقت‌ها سرعت اینترنت آنقدر پائین است که حتّی دسترسی به صفحه‌ی « دسترسی به این صفحه مقدور نمی‌باشد » هم مقدور نیست!!

شرمنده ام

شرمنده ام

که توی مملکتی زندگی میکنم که مردهایش غیرت دارند

اما اگر کنار دستشان اقایی به بدن خانومی دست بزند و خانوم هوار هم بکشد ، لب از لب باز نمیکنند!!

شرمنده ام

که خانوم ها مقدمند

اما اگر تاکسی جلوی پای چند خانوم و اقا ترمز کند، اقایان از روی نعش خانومها رد میشوند!!

شرمنده ام

که مردها و زن ها دارای حقوق مساوی هستند

اما  توی اتوبوس بی ار تی تعداد صندلی برای خانوم ها اندازه ی انگشتان دست هم نیست!!

شرمنده ام

که ادعای مسلمانی دارم

اما درمورد حجاب،دیگران را مجبور به پوشاندن مچ دست و مچ پا به پایین  و در اینده ای نزدیک گردی صورت میکنم ،در حالی که اسلام چنین نکرد!!

شرمنده ام

که ...

 

 

تمام نشد!

27/3/89

 

لم داده بودیم زیر افتاب و دلمان قنج میرفت برای هم 

قصد برنزه شدن نداشتیم  

 فقط تنمان داغ و دلمان کوره ی اتش و مغزمان باد کرده بود 

اب قند نارنجی ریختیم روی سوختگی های روحمان و  

فالوده بین ثانیه هامان و کباب ابدار توی سر در این روز گرم چسبانیدم

حال قشنگی است عشق!  

 

 دوستت دارم هرچند از سر ان ایستگاه مترو تا سر ان چهار راه شلوغ یکریز با من بحث کنی و غر بزنی و بخواهی با من حتی توی اتاق دکتر هم بیایی!! 

:)*

بدون شرح

سنگ قبرم به چاپ دهم رسیده است!!

یک لحظه بعد

 

یک لحظه بعد از انکه بالش را روی صورتش فشردم، حرف هایش را باورکردم و عشقش را به من .

 اما روی  دستم زخم ماند و زیر ناخن های او خون و توی دلم ندامت.

 

 

22/3/89

 در ازمون شهر برای گواهینامه قبول شدم 

انقدر ذوق زده شده بودم که میخواستم فریاد بزنم و بالا و پایین بپرم. 

 

اولین نفری بودم که پشت فرمان برای ازمون نشستم. 

دور یک فرمان زدم و حواسم بود که سر هر دست انداز بزنم دنده یک 

خداییش خیلی باحال زانندگی کردم:) 

برای پارک کردن کنار خیابان راهنما یادم نرفت  

برعکس روزهای اموزش که همه اش یادم میرفت 

دنده عقب صاف و بدون کوچکترین حرکت فرمان رفتم   

پارک دوبل هم خوب بود هرچند فاصله ام با دیوار یکمی زیاد شد  

اما اقای ممتحن گفت به خاطر رانندگی خوبت و دوبل درست،  از این فاصله چشم پوشی میکنم. 

و من  

به همین راحتی 

قبول شدم 

 

خیلی بد است که نتوانستم با ان همه ذوق حتی یک جیغ کوچولو بکشم. 

  

 

به زودی کار جدیدی را شروع میکنم . 

تا اخر سال میخواهم یک عالمه کار جدید یاد بگیرم. 

   

 

راز بزرگ من

 

حالا که به قول خانوم اسکندری مربی اموزشگاه ، رارندگی را یاد گرفتم و تا ماه اینده  گواهینامه دار میشوم میخواهم اعتراف کنم که چرا تا حالا دوست نداشتم راننده باشم. 

 

عصر یک روز گرم تابستان بود. سه چهار سال قبل.

رفتم چشم پزشکی. شیشه ی عینکم را دکتری که نامش هم یادم نیست عوض کرد و کلی از زندگی نا امیدم کرد. 

انقدر از ضعیف بودن چشمها شرمسارم کرد که بغض گلویم را رها نمیکرد 

موقع بیرون امدن از مطب پرسیدم پس با این اوضاع به من گواهینامه نمیدن؟ 

پوزخندی زد و گفت :نه. گواهینامه میخوای چه کار؟ 

 

مثل همیشه بغضم را خوردم . و با یک عالمه غصه توی دلم امدم خانه . با بابا. 

بعد از انروز داشتن گواهینامه یک حسرت شده بود توی دلم . انقدر که دلیل نداشتنش برایم راز زندگی بود. 

دیگر حتی راجع به داشتن گواهینامه با  هیچ دکتر ی صحبت هم نکردم . 

تا اینکه امسال مصمم شدم که امتحان بدهم .  

وقتی موضوع را با یکی از کارمندان اموزشگاه در میان گذاشتم خندید و گفت  درنهایت شما مجبور به رانندگی با عینک هستی . همین! 

نمیدانم به خاطر این چند سال اندوه و حسرتی مسخره، چه باید بگویم . به خودم ، به ان دکتر 

به دنیا.  

 

خوشحالم که همه چیز به خوبی تمام شد.  

 

 

دانشگاه عزیزم

 

کیف هایمان را قبل از امتحان تحویل کیفداری! دانشگاه میدهیم . مثل ادم

کیف هایمان را بعد از امتحان از کیفداری دانشگاه تحویل میگیرم مثل حیوان!

چهارشنبه ای یکنفر حیوان که لابلای ما حیوان ها گیر کرده بود برای اوردن کیفش، فریاد زد که رسیدن به ضریح امام رضا و برگشتن از انجا راحت تر از اینجاست

هر هر زدیم زیر خنده و راه را برایش باز کردیم و دوباره حیوان بازی در اوردیم و هول و مشت و لگد...

پیام نور الهی اش و لاش این نظارت و حفاظت و نظافت و فضاحتت شوم . الهی.

 

غذا خوردن

جدیدا حرف زدن و دیدن غذاها برایم لذتبخش تر از خوردنشان شده .

امروز یک همبرگر با قارچ و پنیر خوردم

اما با همین اولین گاز و لقمه دیگر احساسی نداشتم

انگار نه انگار یک هفته با تصور این لحظه سر کردم.

هیچ چیز لذیذ و خوش طعم و ویژه نبود.

خدایا من دلش همون زهرا رو میخواد که اگه نیمرو با کره درست میکرد و میخورد با ذره ذره وجودش

از طعم اون لذت میبرد

خدا یا به من و دلش رحم کن :(

روز تولّد تو

روزی که تو اومدی روی زمین

یه فرشته کم شد از آسمونا

مثل گُل شکفتی بین آدما

گُل سر سبد بودی بین اونا


همیشه هر جا که بودی تک بودی

دل تو مثل اونا خاکی نبود

خیلی‌ها حسودی‌شون می‌شد بهت

آخه هیچ دلی به اون پاکی نبود


دوباره روز تولّدت رسید

روزی که غصّه سراغم نمیاد

روزی که دستای تنهایی من

بیشتر از همیشه دستاتو می‌خواد


تا که این دنیا به آخر برسه

تویی که می‌مونی آشنای من

بین این آدمکای شب‌زده

یکی یک دونه شدی برای من


تو وجودت واسه من یه معجزه‌ست

مثل تو هیچ کجا پیدا نمی‌شه

روز میلاد قشنگت می‌مونه

توی تقویم دلم تا همیشه



تولّدت مبارک عزیزم

دوستت دارم